رفتار افراد معتاد اغلب شرم آور است و منجر به عواقبی چون برخورد با قانون، بیکاری یا طرد اجتماعی می گردد. از این رو فرد معتاد از طریق سیستم انکار می کوشد احساسات منفی خود را سرکوب کند.
آگاهی دیرهنگام خانواده در این شرایط با تلاشهای سراسیمه برای کنترل اعتیاد توأم میشود. در برابر رفتار رو به وخامت معتاد، این حمایت اولیه خانوادگی با همه لاپوشانی ها و خود را به غفلت زدن ها سبب توجیه وضعیت شده و مشوق ادامه رفتار اعتیاد آمیز می نماید، خصوصاً این که اعضای سالم خود را مسئول اعتیاد عضو معتاد هم میانگارند.
اگر اعضای خانواده فرد معتاد بر پایه آموزش های اجتماعی بدانند چگونه مشکل را به درستی شناسایی کرده و احساساتشان را کنترل نمایند، راه بر کنترل اعتیاد گشوده می شود و این تلاش با آسیبهای دیگر نظیر متلاشی شدن خانواده یا راندن عضو معتاد از آن و حتی سرزنشش برای پوشاندن و نفی مسئولیت شخصی قرین نمی گردد.
در خانواده فرد معتاد، سطح استرس و اضطراب اغلب آن قدر زیاد است که فرزندان در قبال ناراحتی عاطفی پدر و مادر احساس مسئولیت کرده و در صدد تغییر اوضاع برمیآیند.
نقش پدر و مادر آنان نیز ممکن است معکوس شود. در هر دو شرایط اما رشد فرزندان مختل شده و آنان ناگزیر از انکار نیازهای متناسب با سنشان به نفع کارکرد بهینه و بقای خانواده می گردند.
در این خانواده، احساسات سانسور شده و تنش و بی سر و سامانی امور و پیش بینی ناپذیری زندگی روزمره هم مزید بر علت میشود. خانواده در این احوال از ایجاد حس اعتماد ناتوان شده و همدلی صمیمانه را اجازت نمیدهد.
در همان زمان اما تلاش برای کنترل رفتار فرد معتاد و بازگشتش به جریان زندگی بالا میگیرد. تأمین نیازهای او اگر مثلاً با تخصیص بخشی از بودجه خانواده به تأمین مواد مصرفی اش قرین گردد، آن گاه بروز مشکلات مالی برای بقیه اعضا به فضای بی اعتمادی مجبور دامن میزند.
گاه مثلاً پدر خود را قربانی فشارهای اجتماعی در قبال حفظ خانواده نشان میدهد و میتواند قهرمان سایر اعضا تلقی شود. اگر فرزند اما معتاد شود، سرزنش پدر و مادر بی صلاحیت بالا می گیرد و فداکاری آن ها را برمیانگیزد. دوگانگی ظاهر و باطن اعضای این خانواده بر این سیاق جان گرفته و خصوصاً احساس امنیت و اضطراب بالا سبب می شود فرزندان اعتیاد نتوانند در زندگی آتی خویش به تعمیق صمیمیت عاطفی با دیگران و به ویژه شریک زندگی شان بپردازند.
درمان خانوادگی اعتیاد در میانه دو قطب حفظ روابط سرد و ظاهری با تلاش همزمان برای حل مشکلات عضو معتاد در نوسان است. اعضای خانواده اغلب به طوری از اوضاع خسته و خشمگین هستند که هرگونه مداخله بیرونی در اوضاع را نابسنده می دانند و معتقدند هر کاری می توانسته اند در این راستا به انجام رسانده اند.
پشتیبانی سازمان های دولتی و مردم نهاد از حیث تأمین امکانات و تجهیزات لازم یا تبادل تجارب برخورد با چنین اوضاعی نیز ممد جریان ترک اعتیاد به مواد مخدر واقع می شود و عزم خانواده را در حل مسئله جزم میکند. تجربه آرامش بخش زندگی خانوادگی است که آن ها را قادر به خلاقیت و مولد بودن در عرصه عمومی می سازد. لذا این است که بروز بحران هایی مانند بیماری، مرگ، فقر یا بیکاری در کارکردهای خانواده خدشه افکنده و مکانیسمهای دفاعی آن را محتاج حمایتهای اجتماعی می سازد.
با معتاد شدن یکی از اعضا اما امکانات و فرصت های عاطفی و رفاهی خانواده متوجه برخورد با اعتیاد و مقابله با عواقب رفتار معتاد می گردد. در حالی که فرد معتاد می کوشد شرایط خانوادگی را به نحوی سامان دهد که بتواند همچنان به استفاده از مواد مخدر ادامه دهد، بقیه اعضا در تلاشند تا اعتیاد به مواد مخدر او را ترک دهند و بیماری اعتیاد او را درمان کنند. اعتیاد به مواد مخدر محور توجه میشود، اما کارهای دیگر مانند پرورش فرزندان، تداوم زندگی، رفع نیازهای جسمی و روحی یا اعاشه هنوز هم مهم است و باید به نحوی حل شود.
مع هذا رفع این نیازها تحتالشعاع اعتیاد به مواد مخدر قرار میگیرد و اولویتها را تا جایی به هم میریزد که آن را ناکارآمد میکند. راههای مقابله خانوادهها با اعتیاد به مواد مخدر اما اگر در این میان از پشتوانه دانش و مهارت کافی برخوردار نباشد، میتواند مشکلات بیشتری هم به بار آورد.
مثلاً پنهانکاری اولیه موضوع و انکار اولیه اعتیاد یا دو دسته و چند دسته شدن اعضای خانواده در مواجهه با این بلا می تواند از حیث خدشه افکندن در اعتماد و صمیمیت، آن را به مشکلی مزمن مبدل سازد.