اعتیاد به مواد مخدر فرآیندی است که سلامت انسانی - اجتماعی را به خطر میاندازد و این وابستگی تا آن جا به نفی اراده و تمرکز بر تأمین مواد مخدر میانجامد که چیزی جز اختلال در کارکرد های انسان و جامعه به بار نمیآورد.
اعتیاد به مواد مخدر به منزله مسئله ای اجتماعی که روابط و مسئولیتپذیری و شغل و آمال اشخاص را به مخاطره می افکند، هم از اختلالات کارکردی جامعه سرچشمه میگیرد و هم اختلالات مزبور را رقم میزند.
میزان رواداری اجتماعی در مقابل این مسئله از حدودی مشخص برخوردار است. خصوصاً این که وابستگی به اعتیاد به انواع مواد مخدر تشدید شده و این رفتار با جرائم دیگری نیز توأم می گردد.
در این صورت شاهد حمایت های اجتماعی برای رفع این معضل نیز هستیم که از مطالعه علمی تمهید شرایط و امکانات درمان اعتیاد معتادان تنوع می پذیرد. این بدان جهت است که اعتیاد به مواد مخدر نه توارثی که تابع شرایط زیست جمعی است و جز در تعاملات اجتماعی پا نمی گیرد و به آن ها آسیب نمی رساند. معتادان به عنوان قربانیان اختلالات کارکردی جامعه میتوانند دیگران را هم قربانی کنند و به این ترتیب از جامعه انتقام بگیرند.
اگر معتادان از اعتیاد به مواد مخدر برای فرار از مشکلات استفاده میکنند رفع اجتماعی مشکلات میتواند به تغییر عادات رفتاری آنان یاری رساند، وگرنه رفتارهای ضد اجتماعی آن ها کیان زندگی انسانی - اجتماعی را تهدید میکند.
اگر فرهنگ تابوهایی در زمینه منع برخی مواد مخدر وضع کند، دسترسی به آن ها از لحاظ اقتصادی مقرون به صرفه نباشد، تشویق دوستان ناباب برای تجربه اعتیاد به مواد مخدر به کار نیاید و خانواده به قدر کافی به حمایت عاطفی از اعضایش بپردازد، قاعدتاً نمیتوان شاهد بالیدن اعتیاد بود.
افسردگی و اضطرابی که برخی معتادان، اعتیاد به مواد مخدر را درمانش معرفی می کنند، در شرایط نامساعد اجتماعی بروز میکند و بی ثباتی و ناامنی خانواده که در این امر مؤثر است نیز از همین شرایط برمیخیزد.
هیچ معتادی برای مردن معتاد نمی شود بلکه برای فراموشی فشارهای درونی و بیرونی به این کار تن می دهد. در این صورت هم رعایت حدود اعتیاد به مواد مخدر و هم آگاهی بخشی از نتیجه معدوم کننده چنین رفتاری به عهده جامعه خواهد بود، زیرا حداقل این است که رفتار اعتیاد آمیز در قالب تعاملات وضعیتی آموخته میشود و محرکهای اعتیاد به مواد مخدر بنا به تفسیر معتاد با پاسخ اعتیاد به مواد مخدر تکمیل می گردد.
خانواده یکی از نهادهای اجتماعی است که به واسطه نقش محوری در باز تولید و تربیت نسل یا تدارک عاطفی نیروی کار آن میتواند از اعتیاد به مواد مخدر بیشترین آسیب را بپذیرد.
از آن جا که «اعتیاد به مواد مخدر ، بیماری خانواده است» و می تواند از این زاویه به جامعه آسیب بزند، لازم است روشن شود دقیقاً چگونه بر خانواده تأثیر می گذارد تا از این طریق بتوان نسبت به اصلاحش اقدام نمود.
این بدان معنا نیست که خانواده ها مسئول اعتیاد اند یا در این زمینه مقصر شناخته می شوند، بلکه مبین پیگیری ترکیب عوامل مختل اجتماعی درون این کانون به شکلی است که انتخاب و تداوم چنین رفتاری را نتیجه می دهد. از این جهت است که دیده میشود پیشرفت اعتیاد به مواد مخدر با ناکارآمدی هایی چنین در الگوهای کارکردی خانواده معتاد همایندی دارد.
مثلاً احساس ناکامی و شکست خانوادگی میتواند فعل و انفعالاتی را نتیجه دهد که از یک سو دال بر اختلال کارکردی خانوادگی بوده و از طرفی منتج به بروز رفتاری چون اعتیاد به مواد مخدر می نماید.
در هر حال اما تا زمانی که معتاد رنج میبرد، کل خانواده نیز در رنج خواهد بود و به همین دلیل اصلاح خانواده بخش جدایی ناپذیر درمان اعتیاد به مواد مخدر و برعکس است و تحقق همزمان هر دو نیز الزامی است. بزرگترها در این خانوادهها از افسردگی و اضطراب رنج میبرند و این امر حتی دامن نسل قبلی مثل پدربزرگها و مادربزرگها را نیز میگیرد.
اعتیاد خانوادگی به مواد مخدر هم می تواند شکل مزمن یابد و هم درمانش پس از جزم شدن عزم اعضایش به درمان و مشارکت فعال در این فرآیند، بسیار زمان بر و پر هزینه است. خانواده درمانی حتی اقتضا میکند تمام اعضای خانواده در طول مسیر بهبود همیاری داشته و به از بین بردن مقاومت های نهان در این جریان یاری دهند.