صفت به معنی ویژگی پایدار رفتاری می باشد، شخصیت هر فرد مجموعهای است از «صفات شخصیتی» بنابراین شخصیت عبارت است از، مجموعه صفات هیجانی و رفتاری، که مشخص کننده فرد در زندگی روزمره، در شرایط به هنجار مثلاً، در جامعه با افرادی روبرو میشویم که زود جوش هستند. با همه گرم می گیرند، برون گرا هستند. افرادی که می خندند و همه چیز را به شوخی می گیرند.
برعکس، افرادی که بسیار جدی هستند و برخلاف گروه اول اهل شوخی و مزاح نیستند. افرادی که خونسرد و ملایم اند، افرادی که زود عصبانی می شوند، کاسه صبرشان لبریز می شود. این صفات شخصیتی یا همان ویژگیهای پایدار رفتاری هستند با این صفات است که شما رفتار آشنایان خود را از قبل حدس می زنید. میدانید که در فلان موقعیت او چه رفتاری از خود بروز خواهد داد. عصبانی خواهد شد. فریاد خواهد کشید. مسئله را با خنده راست و ریست خواهد کرد، این یعنی شخصیت.
این صفات شخصیتی در محدوده به هنجاری قرار دارند. اختلال شخصیت حالتی است که در آن، صفات شخصیتی، ناسازگارانه، و انعطاف ناپذیر می شوند. باز هم نمونههایی موضوع را روشن تر می سازد. قناعت یک صفت مقبول و مطلوب است، همچنین وقت شناسی و دقیق بودن.
اما وقتی این صفات به ابعاد بیمارگونه ناسازگارانه و انعطاف ناپذیر میرسند یک اختلال شخصیت به نام شخصیت وسواسی به وجود میآورد که هم با افت کارایی برای خود فرد همراه است و هم برای دیگران ناراحتی به وجود میآورد.
توجه کنید وقتی قناعت به صفت شخصیتی ناسازگارانه، انعطاف ناپذیر و بیمارگونه تبدیل شود خواهد شد (خسیس بودن) یعنی با دارا بودن ثروت پول خرج نمیکند، خانواده را عذاب میدهد. دقیق بودن در شکل بیمارگونه تبدیل به توجه به جزئیات میشود. در حدی که اصل موضوع لوث می شود. مثلاً در نوشتن یک متن، فرد وسواسی آنقدر دقت میکند که آن متن یا اصلاً نوشته نمی شود یا زمانی نوشته میشود که دیگر کاربرد ندارد.
آیا جمله درست است؟ آیا «که» باید داشته باشد؟ فعل جمع باشد یا مفرد و غیره. و بالاخره سومین صفت بیمارگونه «وقت شناسی» است که وقتی به ابعاد ناسازگارانه و انعطاف ناپذیر برسد در رابطه با دیگران ایجاد مشکل و ناراحتی میکند.
مثلاً کارمندی که به فردی برای ساعت هشت وقت داده، در ساعت هشت و سه دقیقه حاضر نیست کار او را انجام دهد، در حالی که سه دقیقه ممکن است اختلاف ساعت کارمند با مراجع باشد. این سه صفت ناسازگارانه وقتی با هم جمع شوند، اختلال شخصیت وسواسی را به وجود میآورند. با این توضیح روشن شد که در اختلال شخصیت ما به مجموعه ای از صفات شخصیتی نابهنجار رو به رو هستیم که یک اختلال شخصیت خاص را به وجود میآورد.
ویژگی دیگر اختلالات شخصیت شروع این صفات بیمارگونه از دوره نوجوانی و تکمیل شدن آن ها در ۱۸ سالگی است. اختلالات شخصیت، الگوی رفتاری در تمام عمر هستند. یعنی این صفات شخصیتی تقریباً ثابت بوده و تغییر آن ها بسیار دشوار است.
درمان اختلالات شخصیت استفاده از روان درمانی های نوع روانکاوی و بینش گرا از دشواری درمان در اختلالات شخصیت ریشه در مقبول بودن اختلال برای ایگو دارد. به این معنی که فرد دارای اختلال شخصیت خود را حق می داند و حاضر به تغییر نیست. بنابراین درمان را هم نمی پذیرد. نقطه مقابل اصلاح یا خود ناهمخوان است که در آن بیمار از داشتن علائم نابهنجار ناراحت است. می پذیرد که این علائم غیر عادی و غیرطبیعی هستند و میخواهد بهبود یابد.
نمونه علائم نامقبول ایگو اختلال وسواسی جبری است که در آن بیمار به پوچ بودن افکار و اعمال خود آگاه است. اختلالات شخصیت در جمعیت کلی از شیوع بسیار بالایی برخوردارند اما از آنجایی که این افراد خود را بیمار نمی دانند خیلی کم جهت درمان مراجعه میکنند. این موارد اندک ارجاع نیز از طرف اقوام، همکاران و مراجع قضایی است. بنابراین مطالعات همهگیرشناسی در این مورد اندک و بر حدس و گمان مبتنی است. آمار دقیقی از هیچ کدام از اختلالات شخصیت در دست نیست.
آمارهای موجود تقریبی است بر این مبنا میزان شیوع اختلالات شخصیت در کل جمعیت متجاوز از ۲۰ درصد تخمین زده شده است که در این اختلال شخصیت جامعه گریز با میزان شیوع ای برابر ۷.۵ درصد، در صدر قرار دارد. در برخی از اختلالات شخصیت به نقش «توارث» اشاره شده است. اما تأکید بر این امر ضروری است که اولاً در مسائل روانی همیشه جا پای عوامل متعدد و پیچیده را می یابیم که ارث یکی از آنهاست و ثانیاً تأثیر مسائل تربیتی و مراحل رشد در تکوین شخصیت انکارناپذیر است.
دوره نوجوانی مرحله ای است که شخصیت شکل میگیرد و تکامل مییابد. در این دوره است که فرد از خود میپرسد من کیستم و مقصد من کجاست؟ پاسخ ها در غالب موارد به هنجار و جامعه پذیر است اما استثناها هم وجود دارند.
اختلالات شخصیت ثمره اختلال در مراحل رشد روانی، اختلال در ساختار خانواده و محیط رشد نوجوان است. حاصل اختلال شخصیت پیدایش افرادی هستند که ممکن است جامعه گریز باشند یا جامعه ستیز، به همه سوءظن داشته باشند یا بسیار خجالتی و کمرو باشند، برخی نظیف، خسیس و سختگیر هستند و برخی در این مانده اند که نمیدانند مقصدشان کجاست، بحران هویتی دارند و سردرگم اند و بالاخره برخی توانایی ایستادن بر روی پای خود را ندارند و باید به دیگران متکی باشند، برخی از این اختلالات شخصیت زمینهساز اعتیاد هستند.
همچنان که ناپختگی، عدم بالیدگی و ناتوانی از برخورد شایسته با مشکلات زندگی زمینهساز وابستگی به مواد مخدر است تغییر این پس زمینه شخصیتی غالباً بسیار دشوار بوده و همین نکته درمان اساسی وابستگی به مواد مخدر را پیچیده تر می سازد.
برای تشخیص بیماری اعتیاد و همچنین درمان اعتیاد به مواد مخدر باید اختلالات شخصیتی فرد مورد بررسی قرار گیرد.