با نوشیدن مشروبات الکلی، الکل به سرعت در معده و روده جذب شده و با انحلال در آب پلاسما وارد جریان خون می شود. الکل چند مرکز را در مغز تحت تأثیر قرار می دهد.
بافت خاکستری که بزرگترین قسمت مغز است. سلولهای این بافت، اطلاعات حساسی را پردازش میکند، فرآیند تفکر و هوشیاری را به عهده دارند و آغازگر بیشتر حرکات ماهیچه ای هستند.
الکل در این بخش، کار مراکز رفتارهای بازدارنده (نه نوروترانسمیتر های بازدارنده) را مختل می کند. در این صورت شخص پرحرف میشود، اعتماد به نفس بیشتری احساس می کند و دیگر چندان به قوانین بازدارنده اجتماعی پایبند نیست.
پردازش اطلاعات حسی را کند میکند در نتیجه شخص در حس های پنجگانه خود دچار مشکلاتی مانند تاری دید، کاهش شنوایی، بی حسی پوست و غیره میشود و آستانه درد نیز در او بالا می رود (درد را کمتر حس میکند) فرآیندهای فکری را متوقف میکند و این باعث می شود شخص نتواند به خوبی قضاوت یا فکر کند.
دستگاه لیمبیک که احساسات و حافظه را کنترل میکند، وقتی الکل بر این بخش اثر میگذارد شخص دچار احساسات اغراق آمیز (مانند خشم، پرخاش، تهاجم) و ضعف حافظه می شود.
مخچه حرکت ماهیچه های بدن را هماهنگ میکند. به زبان ساده، مخچه با اثرگذاری بر سیگنال های حرکتی ماهیچهها، دقیق و بی نقص بودن حرکات را کنترل می کند و مانع لرزش اعضاء یا ناشیانه بودن و بروز اشتباه در حرکات میشود.
با تأثیر الکل بر این بخش، حرکات ماهیچه ای ناهماهنگ می شود. علاوه بر هماهنگی حرکات ارادی، مخچه هماهنگی حرکات ظریف مورد نیاز برای حفظ تعادل را نیز به عهده دارد، بنابراین با رسیدن الکل به مخچه، شخص تعادل خود را به راحتی از دست میدهد. تلو تلو خوردن آدم مست به همین علت است.
بصل النخاع یا ساقه مغز که تمام اعمال غیر ارادی بدن مانند تنفس، تپش قلب، دما و هشداری را کنترل میکند. وقتی الکل به مراکز بالایی بصل النخاع می رسد به شخص احساس خوابآلودگی دست می دهد که با افزایش آن ممکن است به بیهوشی بیانجامد.
اگر میزان الکل به قدری زیاد شود که بتواند بر فعالیتهای بصلالنخاع اثر بگذارد شخص ممکن است به کندی نفس بکشد یا فشارخون و دمای بدن افت کند و در نهایت به کاهش و توقف این علائم حیاتی و مرگ بیانجامد.
تحقیقات بسیاری آثار زیان بار الکل را بر روی مغز و فعالیت های مغزی نشان داده است. محققان اقدام به ارزیابی های عصبی روانی بر روی ۹۶ شرکت کننده نمودند. آن ها این افراد را به دو گروه تقسیم کردند. در گروه اول ۴۸ نفر نوشیدن الکل را برای مدت طولانی کنار گذاشته بودند و در گروه دوم که گروه شاهد نامیده می شد ۴۸ نفر هم سن گروه اول اصلاً الکل مصرف نمی کردند.
افراد گروه اول افرادی الکلیسم که از مصرف الکل برای مدت ۶ ماه تا ۱۳ سال پرهیز کردند.
عملکرد این افراد در ۹ زمینه انعطاف پذیری ادراکی، توجه، حافظه فعال شنوایی، حافظه آنی، حافظه تأخیری، عملکرد روانی حرکتی، زمان واکنش، پردازش فضایی و مهارتهای زبانی ارزیابی شد.
توانایی های ادراکی و ذهنی الکلی های میانسال که به مدت ۶ ماه تا ۱۳ سال نوشیدن الکل را کنار گذاشته اند و با هم سالان و هم جنسان غیر الکلی به جز در توانایی پردازش فضایی، تفاوتی نداشت.
عملکردهای حافظه کوتاه مدت و بلند مدت، فرآیند برنامه ریزی، فراگیری، درک مطلب و غیره از جمله مواردی بودند که با ترک الکل بهبود یافتند. به عبارت دیگر، این افراد توانستند با ترک اعتیاد خود از یک خانه، کار و زندگی اجتماعی طبیعی برخوردار شوند و تقریباً به طور کلی عملکرد ادراکی طبیعی داشته باشند.