تئوری های زیادی در مورد چگونگی پیدایش افکار معتادگونه وجود دارد. قابل پذیرش ترین آن ها، افکار معتادگونه را به عنوان عدم توانایی شخص برای تصمیم گیری مناسب و با ثبات برای خویشتن تشریح کرده است. این مسئله مربوط به ضعف اخلاقی شخص در به کارگیری اراده نیست، بلکه بهتر است بگوییم یک ناهنجاری اراده و عدم توانایی در استفاده از اراده می باشد.
این اختلال غیر عادی فکری، بر روی قسمت های دیگر زندگی که تصمیم گیری و به کارگیری قدرت اراده را ایجاب می کند، تأثیر نمی گذارد. بنابراین شخصی که این گونه اختلال فکری پیشرونده ای دارد ممکن است بسیار باهوش، با درک بالا، متقاعدکننده و دارای توانایی فلسفی و علمی معتبر باشد. ویژگی عجیب و غریب افکار معتادگونه، عدم توانایی در ایراد استدلال منطقی و واقعی در رابطه با اعتیاد برای خویشتن است. این مطلب می تواند در مورد دیگر اختلال های روانی و رفتاری نیز صادق باشد، اما بدون استثناء در معتادان به مواد مخدر (الکل و سیگار)، قمار، امور جنسی، پرخوری و اعتیادهای دیگر وجود دارد.
ناتوانی در ایراد منطق و استدلال برای خویشتن در حقیقت رابطه بسیار نزدیکی با اعتیاد به مواد مخدر دارد. برای فهم و درک این نکته، ما باید ابتدا بفهمیم که چگونه توانایی در تعقل رشد می کند. توانایی در تعقل برای خویشتن چند عامل دارد. ابتدا، یک شخص باید اطلاعات کافی درباره واقعیت ها داشته باشد. کسی که چیزی درباره تخریب مواد اعتیادآور نمی داند، نمی تواند اندیشه درستی در رابطه با استعمال آن ها داشته باشد.
ما، در اجتماع و در اکثر خانواده ها اعتیاد به مواد مخدر را یک مسئله اخلاقی می دانیم. این خانواده ها و فرزندانشان فکر می کنند که چون اعتیاد به مصرف مواد مخدر بد است، بنابراین کسانی هم که معتاد می شوند، بد هستند و چون خودشان آدم های خوبی هستند، بنابراین به مصرف مواد مخدر معتاد نمی شوند. این منطق بسیار نزدیک به منطق اسکیزوفرنیایی است و یا منطق تریاک بهتر از هروئین است. یا بیان جمله ای مانند، ای کاش مشروب بخورد و کثافت کاری های دیگر نکند توسط والدین، اطلاعات نادرستی را به فرزندان منتقل می کند.
نظریه دلبستگی در روان شناسی، به این باور است که سوء مصرف مواد مخدر و اعتیاد، در حقیقت نقش جایگزین را بازی می کند. به عبارت دیگر، شخصی که در روابط فردی خود موفق نبوده و دلبستگی لازم بین خود و افراد نزدیکش را نتوانسته ایجاد کند، از مواد مخدر به عنوان جایگزین طرف مقابل یا افراد دیگر استفاده می کند. به همین دلیل سوء مصرف مواد مخدر و اعتیاد را در فرزندان دو نوع خانواده بیشتر مشاهده می کنیم. آمار اعتیاد به مواد مخدر در فرزندان خانواده های سخت گیر و خانواده های آسان گیر بسیار بیشتر است.
۱ -خانواده های مقتدر
۲ -خانواده های سهل گیر
۳ -خانواده های سخت گیر و مستبد
۴ -خانواده های طرد کننده و یا از هم پاشیده
سالم ترین نوع خانواده که فرزندان سالم تری را به اجتماع تحویل می دهد، خانواده مقتدر است. در این خانواده ها، آمار انحراف و اختلال در فرزندان بسیار کمتر از دیگر مدل های خانواده است. اعتیاد به مواد مخدر نیز یکی از این اختلالات می باشد.
والدین در خانواده های سالم و مقتدر، پیوسته به کودکان خود توجه و دقت دارند و مرتباً آن ها را مورد پالایش قرار داده و ارتباط کلامی و عاطفی بسیار مناسبی با فرزندان خود دارند، آن ها را به استقلال و استدلال و تعقل گرایی، احترام، مسئولیت پذیری، همکاری و مشارکت تشویق و حمایت می کنند. در این خانواده ها محبت، آرامش و امنیت کاملاً برقرار است، افراد حق اظهار نظر دارند و در رابطه با مسائل مختلف با یکدیگر مشورت می کنند و در تصمیمات و اجرای آن ها مشارکت کافی دارند.
متکی به خود همراه با عزت نفس و اعتماد به نفس احساس استقلال و نیز تلاش برای آن خلق و خوی آرام و مناسب رفتار اجتماعی شایسته خلاق و مبتکر صمیمیت و حس همکاری و مشارکت متعهد و مسئولیت پذیر