زمینه و سیاق اعتیاد به مواد مخدر بسته به تاریخ و جغرافیای جامعه و فرهنگ فرق می کند. نتایج حاصل از مطالعه یک مورد را نمی توان به سایر موارد تعمیم داد. زیرا تعامل عوامل دائماً شرایط را متغیر میدارد و ارزیابی مستمر مفردات، این امر را شایسته پژوهش پیوسته می سازد. از سوی دیگر کاربرد یافته ها در عمل مشکل است و به سادگی نمی توان نظریه پردازی را به مهندسی اجتماعی و برنامه های اصلاحی ربط داد.
اینان مشکلات مواد مخدر را با همه ناخوشایندی، غیرمعمول ارزیابی میکنند و گویا به این طریق می کوشند نقش روابط خانوادگی در اعتیاد عضوشان را به غفلت برگزار کنند یا متقابلاً آن را مخل روابط مزبور نیابند.
این که مثلاً والدین اولین بار پس از شنیدن خبر اعتیاد فرزندنشان با تعجب می پرسند: مگر چه چیزی در زندگی کم داشته اند؟ نشانی از این فرافکنی است. فرار از واقع بینی در این عرصه سبب می شود اعضای خانواده در مقابله با بیماری اعتیاد یکی از اعضایشان متزلزل مانند و تلاش هایشان برای حل آن به جایی نرسد و چالش با مواد مخدر تمام زندگیشان را فرا گیرد.
گاه مشکلات زندگی مسبب اعتیاد پدر و مادر می شود و به این واسطه مشکلاتی برای فرزندانشان رقم می زند گاه نیز فرزندان معتاد میشوند و والدین در تنگنا قرار می گیرند. شیوع خانوادگی اعتیاد به مواد مخدر کمتر است و مسائل متمایزی به وجود میآورد. چنان که با اعتیاد فرزندان، والدین برای آنان دل می سوزانند ولی در حالت اعتیاد همه اعضاء این زمینه منتفی می گردد.
خانواده گروهی است معطوف به ارتقاء سلامت و رفاه اعضایش. خانواده خصوصاً در شکل هسته ای متشکل از پدر و مادر و یک یا چند فرزند است که زیر سقف مشترکی روزگار می گذرانند. معمولاً پدر نان آور اصلی است و مادر مسئول مراقبت مستمر فرزندان. نقش های خانوادگی البته میتواند بنا به توافق طرفین به وضوح تعریف شده و مرزبندی روشنی داشته باشد.
اثرات اعتیاد به مواد مخدر در خانواده گسترده است. سوء مصرف مواد مخدرخصوصاً بستگان نزدیک نظیر مادر و پدر خواهر و برادر یا فرزندان را تحت تأثیر قرار می دهد.
نرخ طلاق، خشونت خانگی، کودک آزاری، افسردگی، اضطراب و افت و ترک تحصیل فرزندان و مشکلات روحی و جسمی عدیده در خانواده های معتادان بالا است. همسران معتادان بیش از همگنان واجد شوهر غیر معتاد، افسرده اند و فرزندان این خانوادهها با مشکلاتی همچون ضعف تحصیلی، بزهکاری، عزت نفس پایین و مواردی از این دست مواجه اند.
زن و شوهر به ترضیه عاطفی هم و فرزندانشان مشغول اند و فرزندان نیز از این فضا آموزش و رشد دریافت میدارند. ترضیه خانواده و فضای سالم آن اجازه میدهد این اعضاء ضمن دارا بودن حریم خصوصی و مرز بندی شده در دل خانه اما ضمناً با یکدیگر ارتباط صمیمانه برقرار کرده و نیازها و انتظاراتشان را بیان داشته و در جهت رفعشان همیاری کنند.
در این صورت اعضای خانواده در معرض طیف وسیعی از احساسات مشترک قرار میگیرند که خوب یا بد در زندگی خانوادگی تجربه می کنند. آن ها آزادند به دنبال اهداف و تعلقات خارج از خانواده ها بروند، اما خلاقیت و مناعت طبع شان را از این زاویه به دست آورده و نثار جامعه می کنند.