به دلیل نحوه تربیت، مردها مجبور به زندگی دوگانه هستند، این باعث می شود زندگی عجیب شود. شما باید یک مرد و یک رهبر باشید، در حالی که با بیماری اعتیاد مبارزه می کنید که شما را از ریشه در می آورد و شما را وسوسه می کند تا برعکس چیزی باشید که به شما آموزش داده بودند رفتار کنید.
اعتیاد بر حسب جنسیت تبعیض قائل نمی شود، در حالی که برخورد جنسیتی برای جنسیت بر جنسیت دیگر آسان نیست، اما تأثیر آن بر روان یک مرد بسیار عمیق است. شما احساسات خود را ابراز نمی کنید یا درخواست کمک نمی کنید و هرگز هم شکست را نمی پذیرید. این ها نشانه های ضعف هستند و مردان نباید این ضعف ها را داشته باشند. حتی مردها برای فرار از شکست و ایجاد مقاومت در خودشان به سیگار و مشروبات الکلی روی می آورند.
اعتراف به شکست، درخواست کمک، گفتن به مردم که آن ها را دوست دارم و متواضع ماندن در دوران بزرگسالی شبیه ایده « مرد» نبود. اما این ویژگی هایی است که امروز یک مرد را زنده نگه می دارد. مردان گرفتار مواد مخدر دچار سردرگمی می شوند اما مرد باید دنبال کننده باشد و همیشه کار درست را انجام دهد. اعتیاد تأثیر منفی بر این طرز فکر دارد.
به ما یاد داده شد که یک مرد باید مرد باشد و تا زمانی که مرد معتاد در حالت بهبودی قرار نگرفت، هرگز واقعاً درک نکرده بود که پذیرفته شدن برای چیست. او واقعاً چه کسی بود و درخواست کمک بیشتر از این اشکالی ندارد. مرد بودن در دوران نقاهت بیشتر به معنای دوست و برادر بودن است تا قوی یا نترس بودن. داشتن بچه های دیگر در اطراف که داستان ها و درد مشابه شما را به اشتراک می گذارند بی نظیر است.
فردی بعد از مشاوره درمانی می گوید: «من دیگر مجبور نبودم خودم را به کسی ثابت کنم، من از همه چیزهای مرد سخت محروم شدم» به همین ترتیب، در دوران نقاهت، چنین احساسی را تجربه کردم. صرف نظر از پیشینه یا دلیل حضور در مرکز ترک اعتیاد، مردان دیگر از آنچه او باید روی میز بیاورد قدردانی می کردند و به نظرات او احترام می گذاشتند.
همه در یک راه بودند و همان فقدان و اندوه و ناتوانی را تجربه کردند و آن پیوند مشترک را به اشتراک گذاشتند. او می گوید که تمام شخصیتی را که می خواستم در تمام زندگی ام برای سازگاری با آن طراحی کنم، از بین بردم و خود واقعی ام را نشان دادم. دیدن این که مردان دیگر مرا به خاطر شخصیتی که دارم قبول می کنند و می خواهند دوستی ایجاد کنند به من اعتماد به نفس لازم را داد و دیگر بازیگری را متوقف کردم.
عضویت در جامعه ای از مردان، که همه از مکان های مختلف آمده بودند، اما احتمالاً با ایدئولوژی های یکسانی پرورش یافته بودند که منظور از «مرد» بودن چیست و درک می شوند، یک احساس باور نکردنی است. این که بدانید بیماری شما مشخص نمی کند که شما کی هستید، یا چیزی از یک مرد کم نمی کند. زندگی به دلیل برادری و مشارکت در جامعه بهبودی باورنکردنی می شود. تناقضات از بین می رود و در نتیجه استرس و اضطراب هم از بین می رود.
این که بتوانیم زندگی دوگانه را متوقف کنیم برای بهبودی ضروری است. زمانی که مردی سه یا چهار بازیگر متفاوت باشد که همه در یک نمایش حضور دارند، نکته ای وجود دارد. اگر بخواهد زندگی آزادانه ای داشته باشد که سایر مردان با متانت طولانی مدت دارند، نقص های شخصیتی مانند دروغ و دستکاری باید برطرف بشود.