نظریات مختلف مصرف الکل را به کاهش تنش، افزایش حس قدرتمندی و کاهش اثرات درد روانشناختی ربط دادهاند. شاید بیشترین توجه به این یافته معطوف شده که افراد دچار مشکلات مرتبط با الکل اغلب اظهار میکنند الکل احساس عصبیت آنها را تخفیف داده و آنان را در مقابله با استرسهای روزمره زندگی کمک میکند.
نظریات روانشناختی تا حدودی بر این مشاهده استوارند که در افراد غیرالکلی مصرف مقادیر کم الکل در موقعیتهای پرتنش اجتماعی یا به دنبال یک روز دشوار میتواند مربوط به افزایش حس خوب بودن و تسهیل تعامل با دیگران باشد. اما در مقادیر بالا، به خصوص زمانی که سطح الکل خون رو به کاهش است، در اکثر مقیاسها تنش عضلانی و احساس عصبیت و تنش افزایش مییابند.
اکثر مطالعات نتوانستهاند وجود «شخصیت اعتیادی» را در اکثر الکلیها اثبات کنند و الکلسیم را با استعداد فقدان کنترل بر طیف وسیعی از مواد و غذاها مرتبط سازند.
بر طبق یکی از فرضیات مطرحشده، برخی افراد برای مقابله با سوپر ایگوی سختگیر و خود تنبیه گر و کاهش استرس ناخودآگاه، الکل مصرف میکنند که این شبیه فرضیههای مربوط به اثرات اضطراب زدا و یا مهارگسسته الکل است. همچنین طبق نظریه روانکاوی کلاسیک، دستکم برخی از افراد الکلی در مرحله دهانی رشد تثبیت شدهاند و از الکل برای تسکین ناکامیهای خود از طریق قرار دادن مادهای در دهان استفاده میکنند.
پس از این که فرد برای نخستین بار الکل را تجربه کرد، تصمیم به مصرف مجدد و تداوم مشروب خوری علیرغم بروز مشکلات، به عوامل مختلفی بستگی دارد از جمله، انتظار فرد در مورد اثرات پاداش دهنده الکل، نگرش شناختی وی در مورد مسئولیت رفتارش و تقویت بعد مصرف الکل همگی در این زمینه مؤثرند. این مسائل در تغییر رفتار مصرف الکل در سطح جامعه مؤثرند و در برخی جنبههای مهم بازتوانی الکلیها نقش مهمی دارند.
نظریات اجتماعی- فرهنگی اغلب مبتنی بر برونیابی گروههایی از جامعه است که در آنها میزان الکلیسم بالا یا پایین است. نظریهپردازان معتقدند در برخی گروههای قومی مانند یهودیان که در فضای خانواده، کودکان را با مقادیر اندک مصرف الکل آشنا میکنند و مستی را رد میکنند میزان الکلیسم پایین است.
در برخی گروههای دیگر مانند مردان ایرلندی یا برخی قبایل سرخپوستان، میزان پرهیز بالا است اما در بین مصرفکنندگان رسمی مصرف الکل تا حد مستی وجود دارد و تصور میشود میزان الکلیسم در این گروهها بالا است. اما این قواعد استثناهای زیادی دارند. برای مثال برخی نظریات مبتنی بر یافتههای جوامع ایرلندی و فرانسوی، بهاشتباه میزان الکلیسم را در میان ایتالیاییها بالا پیشبینی کردهاند.
با این حال رویدادهای محیطی و احتمالاً عوامل فرهنگی، مسئول حدود چهل درصد خطر الکلیسم هستند. بنابراین نگرش فرهنگی در مورد مصرف الکل، مستی و مسئولیت شخصی پیامدهای این رفتار در میزان بروز مشکلات دشوار است. به عنوان تحلیل نهایی میتوان گفت نظریات روانشناختی و اجتماعی احتمالاً حاوی نکات درستی هستند، زیرا عواملی را مطرح میکنند که در شروع مصرف الکل، بروز مشکلات گذرای مرتبط با الکل و حتی الکلیسم نقش دارند. مشکل موجود، نحوه جمعآوری دادههای نسبتاً قطعی برای رد یا تأیید این نظریات است.
محققین در سوابق کودکی کسانی که بعدها مبتلا به اختلالات مرتبط با الکل میشوند و نیز در کودکانی که به دلیل ابتلای یک یا هر دو والد در معرض خطر بالای ابتلا به اختلال مرتبط با الکل قرار دارند، چندین عامل شناسایی کردهاند. مطالعات تجربی کودکان در معرض خطر بالا برای ابتلا به اختلالات مرتبط با الکل، نشان داده است که این کودکان کلاً در آزمونهای عصبی شناختی، طیفی از نقصها را بروز میدهند.
مطالعات همین اولاد در معرض خطر در دهه سوم عمر آنها، نشان داده است که الکل بر همین اولاد در معرض خطر در دهه سوم عمر آنها نشان داده است که الکل بر روی این افراد در مقایسه با فرزندان افراد غیرالکلی اثر کندتری دارد. این یافتهها حاکی است که برخی از کارکردهای زیستی قابل توارث مغز ممکن است شخص را برای اختلال مرتبط با الکل مستعد سازد.
سابقه اختلال کمتوجهی بیش فعالی یا اختلال سلوک یا هر دو در دوران کودکی، خطر ابتلا به اختلالات مرتبط با الکل را در دوره بزرگسالی بالا میبرد. اختلالات شخصیت، به خصوص اختلال شخصیت ضد اجتماعی، شخص را نسبت به اختلال مرتبط با الکل مستعد میکند.