سوء استفاده روانی و اعتیاد ارتباطی نزدیک و پیچیده دارند، به گونهای که سوء استفاده روانی میتواند احتمال اعتیاد را افزایش دهد و اعتیاد نیز میتواند به سوء استفاده روانی منجر شود.
آزار روانی همان آزار عاطفی و ذهنی است. سوء استفاده عاطفی و ذهنی شامل رفتارهایی است که فرد برای کنترل، منزوی کردن و یا ترساندن دیگری به کار میبرد. این نوع سوء استفاده ممکن است به صورت اظهارات یا تهدیدات باشد و به عنوان رفتارهای مداوم و منظم دیده شود.
سوء استفاده ذهنی شامل اعمالی است که میتواند باعث شود فرد احساس توهین، تحقیر یا کاهش عزت نفس کند. به عنوان مثال، درخواستهای غیرمنطقی، انتقاد بیش از حد، فدا کردن نیازهای شریک زندگی برای دیگران و ایجاد شک در درک آنها از جمله این اعمال هستند. روشهای مختلفی وجود دارد که فرد میتواند رفتار توهینآمیز را به دیگران تحمیل کند، اما نتایج آن میتواند ویرانگر باشد.
نمونههای دیگر سوء استفاده ذهنی شامل قلدری، خودداری از بیان کلمات محبتآمیز، نادیده گرفتن، تعریف و تمجیدهای منفعلانه-پرخاشگرانه، آزار کلامی و دستکاری ذهنی است. وقتی فردی متوجه میشود که قربانی آزار روانی است، برخی تصمیم میگیرند بمانند، در حالی که دیگران روشهای ناسالمی برای مقابله با آسیب ایجاد میکنند.
آزار روانی معمولاً بخش مهمی از آزار خانگی است و روزانه هزاران نفر را تحت تأثیر قرار میدهد. گزارشها نشان میدهند که 84 درصد از افراد، آزار روانی را از سوی شریک زندگی خود تجربه میکنند.
آزار روانی میتواند تأثیرات مخربی بر سلامت روان داشته باشد. این نوع آزار میتواند به صورت مستقیم رخ دهد و باعث شود قربانیان احساس ناکافی بودن، ناامنی و آسیبپذیری کنند. همچنین، آزار روانی میتواند منجر به درماندگی عاطفی و وابستگی به آزارگر شود. علاوه بر این، افرادی که مورد آزار روانی قرار میگیرند، ممکن است به اختلالات روانی مانند اضطراب، افسردگی و اختلال استرس پس از سانحه مبتلا شوند.
مانند سایر انواع آزار، آزار روانی نیز بر قربانی تسلط پیدا میکند و اغلب او را مجبور میکند تا پیامدهای آن را تحمل کند. به عنوان مثال، اگر آزارگر به قربانی بیتوجهی کند، دروغ بگوید، او را تحقیر کند و توهین کند، این رفتارها میتوانند خودباوری منفی ایجاد کنند که بر سلامت روان قربانی تأثیر میگذارد.
آزار روانی میتواند اثرات مخربی بر قربانی داشته باشد و گاهی به آزار عاطفی و جسمی منجر شود. احترام و ارزش فرد کاهش مییابد و احساس خود و ارزش شخصی او به حداقل میرسد. در نتیجه، فرد ممکن است افکار منفی خود را باور کند و درک نادرستی از خود پیدا کند.
برخی افراد ممکن است احساس کنند که شایستگی روابط سالم، عشق و زندگی را ندارند. در نهایت، قربانیان آزار روانی میتوانند خود به آزارگران روانی تبدیل شوند. اغلب آزارگران خود نیز مورد سوء استفاده قرار گرفتهاند و این چرخه را ادامه میدهند، گاهی بدون اینکه از آسیبی که به دیگران وارد میکنند آگاه باشند.
گسلایتینگ به عنوان نوعی آزار عاطفی و روانی شناخته میشود. در این نوع آزار، ادراک قربانی توسط سوء استفادهگر تحریف میشود. هدف از گسلایتینگ کاهش و بیارزش کردن اعتماد به نفس روحی و روانی قربانی است.
گسلایتینگ نوعی سوء استفاده ذهنی است که میتواند منجر به اضطراب، افسردگی، کاهش اعتماد به نفس و مشکلاتی در اعتماد فرد شود، همچنین باعث رفتارهای غیرقابل پیشبینی و استرس گردد. این احساسات و عوامل استرسزا میتوانند مشکلاتی در زندگی شغلی، عشقی و خانوادگی ایجاد کنند و فرد را به سمت روشهای مقابلهای، از جمله مصرف مواد مخدر و الکل، سوق دهند. افراد خودشیفته و سوء استفاده کنندگان ذهنی از گسلایتینگ برای حفظ کنترل و تضعیف قربانی استفاده میکنند. قربانی نیز ممکن است به ایجاد روابط سمی با افراد مشابه ادامه دهد.
به عنوان مثال، فردی که با آزاردهنده مواجه میشود، ممکن است از سوی آزارگر با رفتارها یا عباراتی مانند «تو دیوانهای» مواجه شود یا به او گفته شود که این اتفاق هرگز نیفتاده است. در نتیجه، قربانی شروع به شک کردن میکند، احساس ناتوانی میکند، اعتماد به نفس خود را از دست میدهد، به آزاردهنده وابسته میشود و یا رابطه را ترک میکند.
تروما اغلب نتیجه سوء استفاده است و میتواند به صورت اختلال پس از سانحه، افسردگی، اختلال شخصیت مرزی، افکار خودکشی، خودکشی، استرس و اختلالات خوردن بروز کند. اختلال پس از سانحه با مشکلات خواب، اضطراب، افسردگی و تحریکپذیری همراه است. برخی افراد ممکن است برای احساس امنیت خود را منزوی کنند و از ارتباطات اجتماعی دوری کنند.
از نظر آماری، بین یک چهارم تا سه چهارم افرادی که از سوء استفاده یا تجارب آسیبزای خشونتآمیز جان سالم به در بردهاند، گزارش دادهاند که با مشکل سوءمصرف الکل مواجه هستند. احتمال مصرف الکل در زنانی که از اختلال پس از سانحه رنج میبرند، در مقایسه با زنانی که مورد سوء استفاده قرار نگرفتهاند، بیشتر است.
آزار روانی میتواند آسیبهایی ایجاد کند که منجر به تمایلات مخرب شود. افرادی که مورد آزار عاطفی، جسمی یا ذهنی قرار گرفتهاند، ممکن است به جای جستجوی درمان، مکانیسمهای مقابلهای ناسالمی ایجاد کنند. این مکانیسمها میتوانند شامل نوشیدن الکل، مهمانی، رفتارهای اجباری مانند قمار، خرید، پرخوری، سیگار کشیدن و آزمایش داروهای مضر باشند. این حالت به عنوان خود درمانی شناخته میشود. راهبردهای مقابلهای خود درمانی میتوانند از کنترل خارج شوند و به سرعت به اختلال مصرف مواد تبدیل شوند.
روابط توهینآمیز اغلب پیچیدهتر و آسیبزاتر از آن چیزی هستند که برخی تصور میکنند. آزار عاطفی و روانی هیچ نشانهی قابل مشاهدهای از درد باقی نمیگذارد، اما میتواند اثرات ماندگاری بر روان قربانی داشته باشد. کمک گرفتن برای غلبه بر آزار بسیار مهم است. اگر مواد مخدر نیز در این معادله نقش داشته باشند، درمان میتواند به ترک اعتیاد نیز کمک کند.
افرادی که برای کاهش اثرات سوء استفاده و آزار از مشروبات الکلی یا مواد و داروهای غیرقانونی مصرف کردهاند، در برابر اختلال عملکرد آسیبپذیرتر هستند. قربانیان آزار روانی که سوءمصرف مواد دارند، نسبت به کسانی که مورد سوء استفاده قرار نگرفتهاند، ضعیفتر نیستند و دریافت درمان برای سوءمصرف مواد که به عنوان مکانیزم مقابلهای ایجاد شده است، شرمآور نیست. مراجعه به یک متخصص سلامت روان میتواند مفید باشد و برای غلبه بر بر این شرایط کمک کننده باشد.