بسیاری از افراد سیگاری که احتمالاً به محض اندیشیدن به ترک سیگار وجودشان پر از وحشت می شود، با این که با تمام وجود روزی قصد ترک کردن دارند، فکر می کنند که آن روز امروز نیست. این موضوع که ما به خواست خود سیگار می کشیم تصوری اشتباه است و مانند آن است که بگوییم الکلی ها و هروئینی ها به اراده خود الکلی و هروئینی می شوند. البته این حقیقت را نباید کتمان کرد که اولین نخ های سیگار را به قصد تجربه و با خواست خود روشن کرده ایم.
بعضی از افراد گاهی از روی علاقه به سینما می روند، اما هرگز قصد ندارند تمام عمر خود را به تماشای فیلم در سینما بگذرانند. لطفاً قدری به زندگی گذشته خود بیاندیشید، آیا هرگز تصور می کردید که در زندگی خود زمانی فرا برسد که بدون کشیدن سیگار از خوردن غذا و مناسبات اجتماعی لذت نبرید و بدون سیگار کشیدن قادر به تمرکز و کنترل استرس نباشید.
این که چه وقت تصمیم گرفتید سیگار کشیدن را تبدیل به یک نیاز کنید، نه فقط برای لذت بردن از مناسبات اجتماعی بلکه به عنوان ضرورتی که وجود شما دائماً به آن وابسته باشد و بدون آن احساس عدم امنیت کنید و حتی فکر نبودن سیگار شما را به وحشت بیاندازد، شما نیز مانند افراد دیگر طعمه زیرکانه ترین و مرموزترین دامی شده اید که انسان و طبیعت با هم برای شما تنیده اند. بر روی این کره خاکی هیچ پدر و مادر سیگاری یا غیر سیگاری پیدا نمی شود که مایل باشد فرزندش گرفتار دام دخانیات شود.
این نکته حکایت از آرزوی قلبی تمام سیگاری ها دارد که ای کاش هرگز به سیگار لب نمی زدم، چرا که واقعاً قبل از گرفتار شدن در سیاه چال نیکوتین هیچ کس برای لذت بردن از غذا و کنترل فشارهای روانی، احتیاجی به سیگار کشیدن نداشت با این حال همه سیگاری ها مایل هستند به کشیدن سیگار ادامه دهند. هیچ کس ما را مجبور به این کار نمی کند، حال چه ما دلیلش را بدانیم یا ندانیم، این فقط خود ما هستیم که تصمیم بگیریم سیگار بعدی را روشن کنیم.
چنان چه دکمه ای جادویی وجود داشت که سیگاری ها می توانستند با فشار دادن آن، صبح که از خواب برمی خواستند، احساس یک فرد غیر سیگاری را داشته باشند. خواهیم دید که فردا به جز نوجوان هایی که هنوز در مرحله آزمایش هستند، دیگر هیچ کس سیگار نمی کشد.
تنها یک چیز است که ما را از ترک دخانیات باز می دارد و آن ترس است. افراد سیگاری از این می ترسند که برای به دست آوردن آزادی خود از بند دخانیات می بایست بقیه عمر خود را با رنج همیشگی، محرومیت و خواهش های ارضا نشده سپری کنند. از این می ترسند که غذا خوردن و در جمع دوستان بودن هرگز بدون سیگار لذت گذشته را نداشته باشد، ترس از این که دیگر قادر به تمرکز کردن نباشیم و نتوانیم از عهده فشارهای روانی برآیند و بدون آن (عصای کوچک) تکیه گاه خود را از دست بدهند. از این می ترسند که شخصیت و منش ما دست خوش تزلزل شود، اما بیش از همه ترس از این که معتاد شدن همانا و تا ابد در دام اعتیاد ماندن همان، ما را از ترک سیگار بازمی دارد.