طبق نظر ساراسون، دو نوع مهم از اختلالاتی که فرد را درگیر مصرف مواد متعادل کننده حالت های احساسی و رفتار می کند عبارت است از:
1)مصرف افراطی مواد مخدر
2)اعتیاد به مواد مخدر
در مصرف افراطی مواد مخدر، زندگی شخصی به صورتی منفی تحت تأثیر مصرف مواد مخدر قرار میگیرد. نقص حاصل در کنش فرد باید شدید و بلند مدت باشد تا با این تشخیص تطبیق کند. مست شدن به مناسبت شرکت در جشن سال نو یا می گساری بعد از یک نزاع خانوادگی، مصرف بی مورد و سوء استفاده از مواد مخدر شمرده نمیشود. باید رفتار ناسازگارانه جدی و مداوم وجود داشته باشد که در کارکرد اجتماعی شخص و همچنین در کارآمدی شغل فرد اختلال ایجاد کند و این مسئله باید نسبتاً بلند مدت باشد و دست کم ماه ها طول بکشد. مثلاً، اگر کارمندی در اداره هنگام صرف نهار مشروبات الکلی می نوشد و برای حفظ سرخوشی مرتباً از بطری الکل پنهان شده در کشو میزش نیز جرعه جرعه سر می کشد. این فرد از محدود کردن می گساری به اوقات معین روز نظیر ساعات بعد از کار ناتوان است، با این که نیروی دقت او در تهیه گزارش ها، دستخوش لغزش شده و از رئیس خود نیز چندین اخطار دریافت کرده باشد. یک کارگر پرس کار با وجود این که می داند تندرستی او وابسته به هوشیار بودن او در کنار مته پرس است، ممکن است همچنان هنگام کار به می گساری ادامه دهد. یک مهندس بازنشسته ممکن است همچنان مصرف نوشیدنی های الکلی را دنبال کند، اگر چه بداند که زیاده روی در آن به کبدش لطمه وارد میسازد و این وضع سلامت او را تهدید میکند. این مثال ها همه مصرف ناروای مواد مخدر را مجسم می نمایند.
اگر چه همه این مثالها مربوط به می گساری است، اما ما میتوانیم در این مثال ها ماری جوانا، هروئین یا والیوم را جانشین مسکرات کنیم. ماده مخدر مصرفی معین عامل مهم محسوب نمیشود، بلکه علل مهم، تأثیراتی است که این مواد بر زندگی شخص باقی می گذارد.
به نظر ج.راو سه ملاک وجود دارد که سوء استفاده از مواد مخدر را از استفاده مرضی (متداول) آن ها متمایز می سازد:
ماندن در حال مسمومیت در تمام طول روز، ناتوانی در تقلیل یا ترک مصرف، کوشش مکرر به کنترل مصرف، اما ادامه مصرف، علی رغم اختلال جدی جسمانی که با مصرف مواد مخدر تشدید می یابد، نیاز به مصرف روزانه برای کفایت در انجام وظیفه، وجود دوره های عوارض ناشی از مسمومیت با مواد مخدر مثل فراموشی در سیاه مستی و مصرف مواد افیونی با مقادیر زیاد.
روابط اجتماعی ممکن است بر اثر قصور فرد در ایفای تعهدات مهم، رفتار غیرثابت و تکانشی، یا ابراز نامتناسب احساسات پرخاشگرانه مختل شود. شخص ممکن است به علت عوارض ناشی از حالت مسمومیت، مثلاً در حوادث رانندگی، مشکلات قانونی پیدا کند یا در راه به دست آوردن پول برای خریدن مواد مخدر دست به اعمال جنایی بزند. اگر فرد در انجام وظایف شغلی به علت حالت مسمومیت از کار یا مدرسه غیبت کند یا در انجام وظایف و مسئولیت ها از خود ناتوانی نشان دهد، ممکن است زندگی او رو به تباهی بگذارد.
حداقل مقدار مصرف ماده مخدر یک ماه است. بنابراین، یک الگوی مصرف آسیب شناختی حداقل برای مدت یک ماه و اختلال در انجام وظایف اجتماعی و شغلی وجود دارد. به نظر ج.راو وابستگی به مواد مخدر شامل وابستگی فیزیولوژیک است که با تحمل یا با علائم قطع دارو متظاهر میشود. تقریباً همیشه یک الگوی استفاده بیمارگونه به شرح زیر وجود دارد که باعث اختلال در انجام وظایف اجتماعی و شغلی است:
تحمل بدین معنا است که شخصی برای رسیدن به تأثیر دلخواه باید مقدار مصرف را خیلی افزایش دهد. مصرف مرتب یک ماده مخدر معین موجب کاهش بسیار تأثیر دارو می شود و علائم قطع دارو در قطع دارو سندرومی که اختصاص به ماده مخدر مصرفی دارد به دنبال قطع یا کاهش مقدار دارویی که قبل از شخص برای ایجاد حالت سکر (مسمومیت) فیزیولوژیک، مرتباً دریافت میکرده است پیدا می شود.
این افراد به کافئین وابستگی فیزیولوژیک دارند و علائم تحمل و ترک را نشان می دهند. با این حال، وابستگی به کافئین در طبقه بندی اختلالات روانی گنجانده نشده است، زیرا اگر هم چنین وابستگی وجود داشته باشد فقط محدود به افراد کمی است که در تعویض قهوه با جانشین های آن با مشکلاتی رو به رو می شوند و قطع آن باعث پریشانی، اخلاقی اجتماعی یا شغلی نمی شود.