استفاده از داروهای عطاری ها، کمک گرفتن از دوستان و افراد معتاد، ترک اعتیاد در منزل و سایر روش های غیرعلمی و غیر اصولی اکثراً با شکست روبرو می شود. برای درمان بیماری اعتیاد می بایست بیماری های روانی زمینه ای در فرد ریشه یابی و درمان شود و فرد تحت مراقبت های روانی قرار گیرد.
برای شروع درمان، ابتدا باید وضعیت جسمی، روانی، میزان مصرف، نوع ماده مورد مصرف و ... بررسی شده و هدف فرد از ترک اعتیاد مشخص شود.
بسیاری از معتادان قادر به ترک نیستند و لذا هدف درمانشان باید کاهش اعتیاد باشد.
ممکن است نقش یک روش برای کاهش اعتیاد روی برخی افراد موثر اما برای بعضی دیگر درست از آب در نیاید و بلکه مخاطره آمیز باشد.
پس از ترک نیز معتادان به طی دوره نقاهت در حین زندگی و کار نیازمندند. اگر در این دوران مثلاً باز این افراد به دنبال کار بگردند و نیابند، ممکن است مجدداً در غیاب مهارتهای مواجهه با این گونه ناکامی ها یا مسئولیت پذیری در عین تن ندادن به احساس گناه و شرم، اعتیاد را از سر گیرند.
بازگشت مجدد اعتیاد آثار مخرب شدیدتری بر جای می نهد.
بسیاری از افراد ممکن است قادر به پرداخت هزینه درمان نباشد و لذا جز برنامههای حمایتی و ایجاد محیطی عاری از مواد مخدر، یافتن پشتیبان مالی یا دسترسی به منابع و گروههای تعامل هم برای آنان جهت پاسخگوئی به نیازهای ارتباطی دوره نقاهت ترک اعتیادشان ضروری است تا دستگیری به خاطر جرائم ذیربط خصوصاً برای زنان با راه حل های گران تر قضائی توام نشود.
دوره ترک اعتیاد اغلب بسیار دشوار و سرشار از اضطراب، افسردگی، بی قراری، بی خوابی، ترس، گناه وگاه توهم و فشار عصبی است.
درک این فرایندها برای افراد در حال ترک از طریق آموزش٬ دیدن فیلم و شنیدن سخنرانی و تبادل تجارب گروهی تا آنجا ضروری است که آن ها باید به یک پا متخصص در این زمینه مبدل شوند تا بتوانند بر اعتیاد خویش فائق آیند.
هر دوی زنان و مردان معتاد قرار است از وابستگی غیر سالم به اعتیاد چونان مفری برای خود برهند و استقلالی متمایز جهت سلامت و لاجرم خودیابی پیدا کنند؛ اما زنان چگونه میتوانند از خود نداشته خویش در پارادایم مذکر به یاری اعتیاد بگریزند و خودی که قرار است برای رفع اعتیاد احیا کنند، از کجا نشأت میگیرد و به چه خصائصی مستظهر است و چگونه می توان به آن دلبستگی ایجاد کرد یا متقابلاً مردانی که از دیگری، تصویری کاذب در ذهن ساختهاند و آن را منقاد خود نموده اند، چگونه می توانند در نبود خودی آینه سان برای شخصیت یابی خصوصاً عاطفی از این طریق به ترک اعتیاد نائل آیند.
زنان همچون مردان ممکن است برای انطباق با تجربه قربانی بودن تن به اعتیاد دهند؛ در حالی که ظرف خودکنترلی در این عرصه نهایتاً فردی میماند و لذا اصل مسئولیت شخصی اعتیاد توسط هر دوی زنان و مردان معتاد از سر علل عینی اعم از ارگانیستی و تعاملی و اجتماعی و فرهنگی و امثال آنها میگذرد.
پس استقرار زنان در موضع اقلیت بعد از رهاندن بخش معتاد شان از دایره بدنامی آن گاه می تواند برای کنترل اعتیاد ایشان مؤثر باشد که استقلالی درونی به موازات استقلالی بیرونی برای آنان رقم خورد و این منوط به حل ذهنی - عینی نابرابری های انسانی- اجتماعی است.
البته این مهم محتاج زمینه سازی های عینی خصوصاً از حیث نفی سلطه نیز هست؛ وگرنه هر آن بیم خارج شدن ایشان از کنترل هم می رود و سلطه بر این معتادان ناسالم و بی بازده را بی معنا می سازد یا اعطای حق کنترل به ایشان در این وضعیت به کارشان نمیآید و پس از آن به مواجهه با سلطه می کشد.