هوشمصنوعی (AI) شاخهای از علوم کامپیوتر است که سیستمها و برنامههایی را طراحی و توسعه میدهد که میتوانند وظایفی مانند یادگیری، استدلال، حل مسئله، درک زبان طبیعی و تشخیص تصاویر را انجام دهند.
چتجیپیتی (ChatGPT) یک مدل زبانی مبتنی بر هوشمصنوعی است. این مدل میتواند متنهای طبیعی تولید کند و به سوالات کاربران به صورت مکالمهای پاسخ دهد. این مدل با استفاده از حجم بزرگی از دادههای متنی آموزش دیده و میتواند مکالمات طبیعی را شبیهسازی کند و حتی داستانها و مقالاتی را تولید کند.
با اینکه هوشمصنوعی میتواند در بازیابی اطلاعات و انجام پیشبینیها مفید باشد، اما استفاده از آن در حوزه پیچیده و حساس درمان، امری است که شاید دور از ذهن به نظر میرسید.
جهان در حال حاضر با بحران بهداشت روانی روبرو است که با افزایش چشمگیر استرس، اضطراب و افسردگی مشخص میشود. بر اساس گزارش سازمان جهانی بهداشت، از هر هشت نفر در جهان، یک نفر از نوعی اختلال روانی رنج میبرد. شایعترین این اختلالات، اضطراب و افسردگی هستند که در سال ۲۰۲۰ به دلیل همهگیری کووید۱۹ به طور قابل توجهی افزایش یافتند. تخمینهای اولیه نشان میدهند که تنها در یک سال، میزان اضطراب و اختلالات افسردگی اساسی به ترتیب ۲۶ و ۲۸ درصد افزایش یافته است.
با وجود اینکه گزینههای پیشگیری و درمان مؤثری وجود دارد، بیشتر افرادی که با اختلالات روانی درگیر هستند به مراقبتها و روشهای درمانی مناسب دسترسی ندارند. علاوه بر این، بسیاری از این افراد با تبعیض و نقض حقوق بشر مواجه هستند.
افزایش مشکلات سلامت روان، اهمیت و نیاز به مراقبتهای جامع و دسترسی بیشتر را برجستهتر میکند. با این حال، هزینه بالای درمانهای سنتی در مقایسه با دسترسی فزاینده به ابزارهای هوشمصنوعی، باعث شده است که افراد بیشتری به سمت استفاده از پلتفرمهایی مانند چتجیپیتی برای دریافت حمایت عاطفی روی آورند.
در سال ۲۰۲۳، هزینه متوسط یک جلسه درمانی در آمریکا بین ۱۰۰ تا ۲۰۰ دلار بود که برای بسیاری از افراد، به ویژه جوانان و نوجوانان، هزینهی بالایی است. در مکزیک، هزینه یک جلسه درمانی به طور متوسط بین ۳۰۰ تا ۱۵۰۰ پزو متغیر است. در مقابل، ابزارهای هوش مصنوعی معمولاً رایگان یا کمهزینه هستند، به صورت ۲۴ ساعته در دسترساند و یک جایگزین جذاب به نظر میرسند.
با وجود جذابیت این ابزارها، متخصصان سلامت روان نسبت به این روند رو به رشد استفاده از هوشمصنوعی ابراز نگرانی کردهاند. ریچل گلدبرگ، رواندرمانگر و بنیانگذار مرکز درمانی ریچل گلدبرگ در کالیفرنیا، در این رابطه عنوان داشت که استفاده از هوشمصنوعی به عنوان جایگزین برای درمان واقعی قابل مقایسه نیست.
او اضافه کرد: در حالی که هوشمصنوعی میتواند حس کنجکاوی را تحریک کند و دیدگاههای تازهای ارائه دهد، اما محدودیتهای قابل توجهی دارد. یکی از جنبههای اساسی درمان موفق، ارتباط بین درمانگر و بیمار است. تحقیقات نشان میدهد که این ارتباط انسانی پایه و اساس عملکرد درمان در کمک به رشد فرد است.
او هشدار داد که ارتباطات برای مراجعان حیاتی است تا احساس امنیت کافی داشته باشند، بتوانند خود را بهتر بشناسند و از طریق جلسات درمانی به رشد شخصی برسند. گلدبرگ تأکید کرد که این نوع رشد نمیتواند توسط هوشمصنوعی به دست آید، زیرا هوشمصنوعی قادر به ایجاد ارتباطات واقعی انسانی نیست.
اگرچه هوشمصنوعی میتواند دسترسی سریع به استراتژیهای مقابله را فراهم کند، اما دامنه آن محدود است. بدون وجود ارتباط انسانی، احتمالاً بیشتر مردم علاقه خود را به ادامه تعامل با آن از دست خواهند داد.
گلدبرگ بیان کرد که مراقبت و درمان ناسازگار و نامناسب از سوی یک درمانگر میتواند مضر باشد و منجر به احساس طرد شدن یا بیاعتمادی بشود. در مقابل، اگرچه هوشمصنوعی فاقد تماس شخصی است، اما خطر آسیب عاطفی مضاعف ناشی از توجه ناسازگار انسانی را ندارد.
این رواندرمانگر بیان کرد که تفاوت بین هوشمصنوعی و درمان واقعی مانند مقایسه سیب با پرتقال است. مقایسه هوشمصنوعی با یک کتاب کار درمانی منصفانهتر خواهد بود، زیرا هوشمصنوعی در حال حاضر توانایی ابراز همدلی و ارزیابی معنادار افراد را ندارد.
ست آیزنبرگ، رئیس و مدیر عامل بنیاد PAIRS و توسعهدهنده اپلیکیشن Pairs Yodi، که ابزارهای درمان شناختی رفتاری (CBT) را از طریق یک پلتفرم مبتنی بر هوشمصنوعی ارائه میدهد، بیان کرد: من افتخار داشتم که ببینم چگونه فناوری چتجیپیتی میتواند به عنوان یک درمانگر به سلامت روان در مقیاس جهانی کمک کند. با توجه به اینکه بیش از ۲۰۰ هزار نفر از ۱۷۵ کشور و منطقه مختلف برنامه Yodi را دانلود کردهاند، مشخص است که تقاضای زیادی برای ابزارهای حمایت عاطفی فوری و در دسترس وجود دارد.
این کارآفرین در حوزه سلامت روان به مزایا و معایب استفاده از هوشمصنوعی به عنوان ابزاری برای حمایت عاطفی اشاره کرد. او مزایایی مانند دسترسی جهانی و فوری، ابزارها و تکنیکهای ساختاریافته، ناشناس بودن، تعامل بدون قضاوت و پشتیبانی مقرون به صرفه را برشمرد. همچنین بیان کرد که برای افرادی که به دلیل موانع جغرافیایی یا مالی به درمان سنتی دسترسی ندارند، پلتفرمهای هوشمصنوعی میتوانند یک جایگزین ارزشمند باشند.
با این حال، آیزنبرگ اعتراف کرد که هوش مصنوعی قادر به ایجاد پیوند عاطفی عمیق و همدلی که از تعامل با یک درمانگر انسانی آموزش دیده حاصل میشود، نیست.
او تأکید داشت که رابطه درمانی یک عنصر کلیدی در درمان مؤثر است و اینجاست که هوشمصنوعی ناکام میماند. ابزارهای هوشمصنوعی برای ارائه پشتیبانی و راهنمایی اولیه بسیار خوب هستند، اما برای مواجهه با بحرانهای جدی سلامت روان یا مسائل عاطفی پیچیده مناسب نیستند.
او افزود که مداخلههای شخصی و درک عمیقتری که توسط یک درمانگر آموزش دیده ارائه میشود، از تواناییهای فعلی فناوری هوشمصنوعی فراتر است.
هوشمصنوعی مولد که از مدلهای زبانی بزرگ برای تولید متن استفاده میکند، میتواند پاسخهایی بر اساس زمینه ارائه شده تولید کند که گاهی اوقات کافی نیست و ممکن است منجر به اطلاعات نادرست یا ساختگی شود. به طور خاص، یک ربات هوشمصنوعی نمیتواند زبان بدن یا حالتهای چهره کاربر را تشخیص دهد و احساسات یا ارائه خود را به طور دقیق ارزیابی کند.
نمونهای از محدودیتهای هوش مصنوعی در این زمینه در سال ۲۰۲۳ مشاهده شد، زمانی که یک مرد بلژیکی پس از تعامل با یک ربات هوشمصنوعی در اپلیکیشنی به نام Chai اقدام به خودکشی کرد.
با اینکه ابزارهای هوشمصنوعی از نظر دسترسی و پشتیبانی ساختار یافته مزایای قابل توجهی دارند، اما نمیتوانند جایگزین مراقبت شخصی و ارتباط عاطفی عمیقی شوند که یک درمانگر ارائه میدهد.
گلدبرگ و آیزنبرگ هر دو موافقند که هوشمصنوعی میتواند به عنوان ابزاری ارزشمند برای بهبود سلامت روان عمل کند، اما تأکید میکنند که دسترسی به طیف کامل حمایتها، به ویژه برای مشکلات عاطفی پیچیدهتر، ضرورت دارد.
بنابراین، ممکن است ایجاد تعادلی بین بهرهمندی از پیشرفتهای تکنولوژیکی و حفظ عناصر انسانی که قابل جایگزینی نیستند، کلید موفقیت آینده هوشمصنوعی در حمایت از سلامت روان باشد.